خانواده مهاجر، کسانی هستند که همراه هم برای آینده ای بهتر از آنچه در گذشته داشته اند جلای وطن کرده اند. دست به دست هم داده اند تا دوباره بسازند آنچه را که در وطن دوست نداشته اند. با هم آمده اند تا غربت لااقل توی خانه هایشان نباشد. مهاجرت از آن تصمیم های عجیب و غریبی است که یک بهانه برای رفتن به صد بهانه برای ماندن می چربد و انجامش جسارت می خواهد. اینکه آدمیزاد، تمام خاطراتش را بریزد توی چمدان، پدر و مادرش را توی عکس قاب کند و شهرش را برای دیگران بگذارد و برود از عهده هر کسی برنمی آید. انتخابِ رفتن، سخت است و قطعا در پس خود، دلایل شخصی کوچک و بزرگی نهفته دارد. اما تمام رفتن ها در یک چیز مشترکند و آن امید است. امید به زندگی بهتر و آینده ای روشن تر. برای یک مهاجر، اگر جوان باشد و تنها، رفتن ممکن است آسانتر باشد. اما اگر خانواده ای هم همراه خود داشته باشد، داستان فرق می کند.

مهاجرت خانوادگی نیز سختی های خاص خودش را دارد. از طرفی مسئولیت بقیه اعضا خانواده اجازه نمی دهد که دست به هرکاری بزنیم و از طرف دیگر به خاطرشان هرکاری می کنیم. چه تضاد قشنگی! اصلا معنای خانواده همین است؛ یکپارچگی در عین استقلال.

خانواده های زیادی هستند که با مهاجرت، یک زندگی لوکس و مرفه را پشت سر گذاشته اند و در کنار هم در یک خانه نقلی و کوچک، هر روز حساب و کتاب مخارج را می کنند. خانواده هایی هم همه چیزشان را از دست داده اند و برای شروع دوباره، مهاجرت را انتخاب کرده اند. خانواده هایی دیگر با هم آمده اند تا شاید بهانه جدا شدن را بیابند و همه چیز را گردن غربت بیندازند و بروند.

مهاجرت، سینی اَلَک خانواده هاست.

راستش را بخواهید، مهاجرت، سینی اَلَک خانواده هاست. خانواده هایی که باهم آمده اند، در طی مهاجرت به هم وابسته تر می شوند. دستان یکدیگر را محکم تر می گیرند و بیشتر به هم می چسبند. غربت و تنهایی، خانواده شان را به هم نزدیکتر می کند و قدر داشته ها را بیشتر می دانند. پدر و مادر محکم تر می شوند و بچه ها عاقلتر. خانواده ها منسجم تر، حسها قوی تر، داشته ها ارزشمند تر و رابطه ها از نو تعریف می شوند، حرمتها هم.

احتیاط شرط عقل می شود و خانواده کم و کسری ها را تحمل می کند. آنها که کنار هم می مانند، با هم غصه می خورند و با هم شادابند، تعریف واقعی خانواده اند. تابلوی زیبایی از داشته ها و نداشته ها. اصلا معنی خانواده همین است. حتی اگر دور از هم باشند پشت هم هستند. اما خانواده ای که آمده است تا باهم نماند، از ابتدا هم خانواده نبوده؛ همخانه ای بوده منتظر بهانه جدایی.

خانواده مهاجر

مهاجرت را باعث جدایی خانواده ندانید.

مهاجرت را باعث جدایی خانواده ندانید. آنهایی که بعد از مهاجرت جدا شدند، از قبل هم با هم نبودند. رفتن برایشان بهانه بود تا در کنار هم نمانند. اینها به اسم خانواده مهاجرت کردند تا پوششی باشد برای آزادی های نداشته و کارهای انجام نداده. طلاق در این خانواده ها قبلا اتفاق افتاده اما اعلام نشده است. بنیان این خانواده ها را مهاجرت سست نمی کند، اینها اصولا از ابتدا پایه ای نداشتند. در کشور خودشان ترس از حرف و حدیث و ملاحظاتی داشتند که حالا با دور شدن، دلیلی برای ادامه دادن ندارند. اما محیط جدید، این موقعیت را تقدیمشان می کند. اینها «خانواده مهاجر» نیستند. بلکه آمده اند که از خانواده بودن فرار کرده و موقعیتهای جدیدی را تجربه کنند.

آدم ها بعد از مهاجرت خودِ واقعیشان را نشان می دهند.

خانواده مهاجر، خانواده ای است که از موطن خود رفته است تا در جایی دیگر زندگیش را از نو بسازد. با  شرایطِ حال بسازد برای ساختن آینده. آمده است تا با قبول سختی ها و دلتنگی ها، پایه های آرامش خانواده اش را محکم کند. خانه اش را بر ستون های امید و سقفش را بر همدلی بنا کند. پدر، مادر و همه فرزندان یک خانواده مهاجر، مسئول حال خوب خانواده هستند. بار غم را کسی به تنهایی حمل نمی کند. همه در کنارهم تلاش می کنند که سنگینی مسئولیت روی دوش یک نفر نباشد. در مهاجرت، بچه ها زودتر بزرگ می شوند، خیلی زودتر شرایط را درک می کنند و منصفانه با روزهای سخت کنار می آیند. معنای حساب و کتاب را می فهمند. صرفه جویی را لمس می کنند و سختیها را پشت سر می گذارند.

پدر و مادر، تکیه گاه یکدیگر می شوند و ناملایمات به بودنشان ارزش بیشتری می بخشد. خانواده مهاجر می داند که هیچ کجای دنیا شهروند درجه اول حساب نمی شود. همیشه مهمان است اما حرمت دارد. می داند که شکایت از نداشته ها، راه حل مشکلاتش نیست. باید راه چاره را پیدا کند. فرار نمی کند. می ماند و می جنگد و پیروز می شود. می داند که باید محاسن و امتیازات را ببیند تا بتواند بماند. برای یک خانواده مهاجر، کنارهم بودن مهم است نه چگونه بودن. آنها می دانند که خانواده، ارزشمندترین دارایی انسان است و ثروتمند واقعی کسی است که پشتش به حمایت اهالی خانه گرم است.

همه خانواده های مهاجر می دانند که آرامش آینده بهایی دارد که اکنون زمان پرداختش است.

آدم ها بعد از مهاجرت خودِ واقعیشان را نشان می دهند. در واقع عیار آدم ها در مهاجرت معلوم می شود. طلا هستیم یا حلبی؟

دیدگاهتان را بنویسید