طنز عَرَش آقا تورلیدرمون
عَرَش آقا تورلیدرمون
میخوام یه خاطره براتون تعریف کنم از سفری که به استانبول داشتم. قهرمان اصلی این خاطره هم شخص شهیری به نام تورلیدر هست. اول اینکه از همه تورلیدرهای متشخص و باسواد و آدم حسابی عذرخواهی میکنم که این خاطره اصلا هیچ ربطی به اونا نداره، از بقیه هم عذرخواهی نمیکنم چون این خاطره اتفاقا خیلی هم به اونا ربط داره.
پارسال من و خانومم با کلی کارو تلاش شبانه روزی و بخورو نمیرهای فراوان بلاخره یه مبلغی جمع کردیم برای سفر به استانبول. مسئول تورگفتن از فرودگاه که اومدین بیرون تور لیدر ما تابلوی آژانس دستشه و میاد خدمتتون برای همراهی. گفتیم به به دستتون درد نکنه. ازفرودگاه که اومدیم بیرون، دیدیم یه آقایی با بلوز خانوما ، خِشتک شلوار روی زمین با چندتا تسبیح بلند توی گردن و 12 تا انگشتر توی دستش با دمپایی لاانگشتی ،ریش تا ناف و موی بلند تابلوی تور ما توی دستشه. داشت با تلفن صحبت میکرد که: پس چرا نمیان ؟ من مگه نوکر پدرتونم ؟ ای تف تو روح اون آژانس که هر کی رو میفرسته واسه ما و ………….!!!!!! یه چیزایی هم به ترکی گفت که من فقط اِشِک رو فهمیدم .وقتی قطع کرد و برگشت، ما ترسیده و رنگ پریده خودمون رو معرفی کردیم. یه دفعه گفت: واااااااااای من قربونتون برم کجا بودین شما ؟ چقدر عزیز دل هستین شما ……….قدم روی چشم ما گذاشتین. بفرمایید. بفرمایید بقیه هم اومدن و خلاصه یه 10 نفری شدیم .ما رو سوار وَن کردن و گفتن چمدونهامون با ون پشتی میان . خلاصه اینقدر بهمون احترام گذاشتن که اصلا رومون نمیشد کلی شرمنده شدیم. ایشون توی راه خودش رو معرفی کرد که اسمشون عَرَش هست . تاکید هم داشتن با عین و فتحه اول “عَرَش “…. اقای عَرَش توی راه در مورد تورمون صحبت کرد واز محسنات و خوبیهای خودش گفت و بهمون یاد داد که برای خوش گذشتن، انسانها باید از همه خدمات تور استفاده کرده و هرگز خودشان به تنهایی جایی نروند. آن نابخردان جاهلی که خودشون راه میوفتن و نقشه میگیرن دستشون و میرن دور استانبول رو میگردن هم عقوبت همه این بیشعوری رو خواهند دید و اونها هرگز بهشون خوش نخواهد گذشت بلکه ما باید در تورهای دلاری ثبت نام کنیم تا بفهمیم استانبول یعنی چی. ………..بعدش هم برنامه تور رو داد دستمون و شروع کرد به اسم نوشتن. برنامه از این قرار بود :
امشب ساعت 8 رستوران ترکی با رقص عربی نفری 180 دلار!!!!!!
فردا ساعت 10 صبح گشت شهری میدان سلطان احمد نفری 60 دلار، نهار ساندویچ دونر نفری 20 دلار، عصرونه چای نفری 10 دلار،هوای افتابی به عهده تور .
پس فردا جزایراستانبول ، نفری 120 دلار نهار پای خودتون اکسیژن هوا به عهده تور……………
پَسون فردا هم خیابون استقلال نفری 50 دلار، بازدید از مغازه ها نفری 60 دلار، خرید به عهده خودتون اجازه پیاده روی به عهده تور …………
شب هم سرویس رایگان برگشت به فرودگاه.
راستش از این آخریه خیلی خوشم اومد. بقیه هم البته همینطور.چون یکی از اون عقب پرسید : اینا که همه ش پولی و دلاریه!!!! به ما گفتن خدمات رایگان داریم که ………. آقای ” عَرَش ” رنگش عوض شد ولی خیلی با ادب و کمی خشن گفت: توی ایران ،اونا بیخود برنامه بهتون میگن. واسه اینکه مشتری جذب کنن الکی خدمات میدن. من اینجا هستم خودم میدونم چه خدماتی بدم. همین لیستی که دادم دستتون خدمات ماست و رفت بالای سر همه تا اسم بنویسه و برای خدمات پول بگیره. راستش از کل اون وَن فقط 1 نفر یکی از تورها رو گرفت و آقای “عَرَش” با عصبانیت نشست روی صندلی جلو و دیگه تا هتل یک کلمه هم با ما حرف نزد.توی هتل پاسپورتها رو دادیم و آقای” عَرَش” کلید اتاق رو بهمون داد و خداحافظی کرد. در همین حین متاسفانه یکی از هم توریها جرات کرد و از ایشون پرسید: پس کجا میرین ؟ شاید اتاقها خوب نباشن !!!!! در پِی چنین گستاخی وقیحانه و چنین سوال نابخردانه و به دور از شعور، ناگهان صحنه هایی از اسپارتاکوس، ماموریت غیر ممکن 2 ، بروس لی و کلاغ همسایه و نجات سرباز رایان در لابی هتل توسط آقای “عَرَش ” اجرا شد که ما مجبور شدیم چشم زن و بچه رو ببندیم اما در نهایت اون مزدور بی فرهنگ و بی همه چیز که سوال کرده بود به سزای سوال شنیع و زشتش رسید . فردا صبح سر میز صبحانه دیدیم بادمجون پای چشم راستش کاشته شده و یکی از دندونای جلوش نیست.
قبل از رفتن هم آقای ” عَرَش” اعلام کرد که شماها خیلی …..خور و گدا هستین و نمیخواین از خدمات تور استفاده کنین و لیاقت یک تورلیدر خوش تیپ و جذاب و دانا و مودب رو ندارین با تمام اینها، در کمال معرفت و مرام یه تلفن به ما داد و گفت هرکدوم از خدمات توررو خواستین، فقط به من زنگ بزنین پولش رو بدین میام میبرمتون. اشک توی چشم همه مون حلقه زد از اینهمه محبت . اما راستش در طول این سه روز ما اصلا مشکل تور لیدر نداشتیم . چون تا وارد لابی هتل میشدیم حدود 256 نفر آدم شیک، با کراوات و کت شلوار و کفشهای براق، صورت سه تیغه و ادبیات شاهنامه ای، میریختن سرمون و ابراز ارادت میکردن و کلی پیشنهادات خرید ملک و ماشین و ……….. داشتن که واقعا جذاب بودن . یعنی مثلا ملکی رو که روز اول پیشنهاد داده بودن 600 هزار دلار، روز آخر میتونستی به قیمت 300 هزار لیر ازشون بخری، یعنی در این حد جذاب هااااا. بعضی از اینا هم تورلیدر بودن که البته کت و شلوار و کراوات نداشتن ولی به همون اندازه پرتلاش و پیگیر بودن و اینقدددددر بزرگوار و همنوعدوست که آدم دلش میخواست زار بزنه از اینهمه رافت و مهربانی . مثلا ما نمیدونستیم که تور جزایر نفری 120 دلار نیست بلکه با 119 دلار هم میشه رفت اونجا. یا خدا اموات یکیشون رو بیامرزه که بهمون یواشکی اطلاع داد پیاده روی توی خیابون استقلال 50 دلار گرونه میشه با 47 دلار هم اونجا رو گشت. فقط من تا آخرش هم نفهمیدم مگه واحد پول ترکیه لیر نیست ؟
لابی هتلمون خیلی شبیه متروی تهران بود. همه، همه چی میفروختن . یکی خونه میفروخت،یکی ماشین اون یکی دمپایی وشامپو تخم مرغی، یکی دیگه ناخن گیر و نایسر دایسر . دیگه اوضاع یه جوری شده بود که وقتی میخواستیم بیایم توی لابی عینک آفتابی میزدیم و شال گردن دور صورتمون میپیچیدیم که شناخته نشیم و از در عقبی میزدیم بیرون.
از هتل هم که بیرون میومدیم 3 قدم جلوتر یکسری کَنه میچسبیدن بهمون که توروخدا تور بخر ……در راه رضای خدا تور بخر. خدا بچه ت رو نگهداره تور بخر ….بعد یه دفعه میدیدم وزنم سنگین شده . نگو یکی چسبیده به زانوی راستم و یکی نشسته پشتم که توروخدا بیا ببریمت رقص عربی توی رستوران ترکی. هرچی خودم رو تکون میدادم هیچکدوم نمی افتادن و آخر سر وقتی میدیدن آبی از من گرم نمیشه یه فحشی میدادن و یه لگدی میزدن و میرفتن. از یکی از هم توریها شنیدم که تازه خوش شانس بودم چون روی ایشون تف هم کرده بودن!!! به هرحال توی این 3 روز روی ماه “عَرَش” رو فقط کسانی دیدن که دلار خرج کردن . ما 3 بار رفتیم خیابون استقلال و یکبار هم تا آخرش رفتیم. خداییش رو بگم روز برگشت آقای ” عَرَش” اومد دنبالمون که با سرویس رایگان ببرتمون فرودگاه ، منتها بنده خدا چون به چمدونهای ما چندتایی اضافه شده بود دیگه نتونست یه وَن جدا بگیره وهمه رو سوار همون یه دونه ون کرد، یه چند نفری هم که جرات کرده بودن دیرتراز راس ساعت 9 توی لابی نباشن دیگه جا موندن .توی وَن، “عَرَش”که دیگه خیلی هم مودب و خوشرو نبود،یه ورقه ای با هودش داشت که باید میداد به همه و سوال در مورد کیفیت تور و ارزشیابی تورلیدر بود. چون دست همه مون به چمدونا بند بود لطف کرد و همه رو خودش پر کرد بنده خدا . جلوی در فرودگاه هم به همه مون گفت: برید به سلامت .گرچه خیلی منو اذیت کردین ولی حلالتون کردم ……………خیلی شرمنده ش شدیم ما. همه مون خیلی نادم و پریشون پیاده شدیم و قول دادیم تا رفتار بهتری نسبت به تور لیدرخود داشته باشیم. اما من هنوز نمیفهمم چرا میگن استانبول خیلی بزرگه ؟