گفتگوی آقای رضا حسنی با جناب آقای دکتر حسام فیروزی درمانگر کودک، نوجوان و زوج با موضوع مدیریت بحران کودکان در مهاجرت برگذار شده است

میهمان برنامه:

آقای دکتر فیروزی در حوزه ی روانپزشکی فعالیت دارند. عمده فعالیت دکتر در حوزه ارتباط والدین با کودک و ارتباط بین خود والدین و نوجوان با والدین بوجود می آید، و مشکلاتی که بین روابط کودک با والدین است.  فعالیت اصلی آموزش فرزند پروری است.

در پرورسه مهاجرت دوستانی که می آیند و از ما سوال میکنند،بالای 60 تا 70 درصد آنها یکی از جملات پرکاربردی که به کار میبرند ما برای فرزندانمان مهاجرت میکنیم. هدف از بحث مهاجرت آینده فرزندان است و خیلی به علت شرایط سنی شاید مهاجرت برای آنها جذاب نیست ولی به علت امکانات حتی فرزندانشان را به کالج ها در انگلستان و کشور های دیگر میفرستند.

به نظر شما بحث مهاجرت از چه سنی برای کودکان می تواند انجام شود که خیلی خوب باشد چه سنی برای مهاجرت مناسب میدانید؟

خود پروسه مهاجرت برای خانواده یک ضربه به ساختار خانواده و کلیت خانواده وارد میکند. خانواده دچار بحران میشود حتی از یک شهر به شهر دیگر وقتی از یک کشور به کشور دیگر مهاجرت اتفاق می افتد این بحران عمیقتر خواهد بود. اتفاقی که می افتد خانواده در مهاجرت دچار بحران میشود ولی این که چه هدفی  را دنبال میکنند یعنی دنبال چه چیزی در مهاجرت هستند مهم است. گاهی نگاه خانواده به مهاجرت نگاه واقعی نیست. آنها فکر میکنند وقتی مهاجرت میکنند وارد بهشت میشوند و تمام مشکلاتی که داشته اند حل میشود. در واقع انتظار خیلی مهم است یعنی وقتی ما میخواهیم وارد یک کشور شویم باید دید انتظار ما از این کشور چیست. اولین و مهمترین شاخصه که باید برای مهاجرتی که هدفمان است و این هدف منطبق با واقعیت باشد. گاهی هدف منطبق با واقعیت نیست ، آنها فکر میکنند که با مهاجرت تمام مشکلاتشان حل میشود. خود پروسه مهاجرت دردسرهایی دارد که آنها وارد این نوع مسائل نمیشوند، کارهایی مربوط به زبان و سفارت همچنین مسائل مالی همه اینها را که بخواهند ردیف کنند از بعضی مسائل غافل میشوند. اینکه برای چه میخواستند مهاجرت کنند و دنبال چه چیزی بودند و اینکه در آنجا ممکن است با چه مسائلی و مشکلاتی مواجه شوند. بنابراین من فکر میکنم اینها خیلی مهم است. تحقیقات و پژوهشها نشان میدهند که وقتی مهاجرت اتفاق می افتد برای بچه ها که در سنین پایینتر مهاجرت میکنند سازگاری بیشتری با محیط دارند تا زمانی که در سنین 13 و 14 سالگی است. خانواده هم حدود یکسال طول میکشد تا بتواند با محیط سازگاری پیدا کند. بدترین زمان برای مهاجرت زمانی است که فرزندان نوجوان هستند. در واقع خود نوجوانی یک بحران است و خانواده او را وارد یک بحران دیگر هم میکند. این دو بحران با همدیگر باعث میشود خانواده دچار یک تزلزل شود که اگر پیشگری های لازم را در این حوزه انجام ندهند احتمال اینکه آنها دچار مشکلات زیادی از جمله پاشیدگی خانواده و خصوصا اینکه قوانین که در آن کشور وجود دارد در مورد نوجوان مثل کشور ما نیست. و نوجوان میتواند از والدین خود شکایت کند. بنابراین قدرت والدین روی نوجوان کم میشود و اتفاق دیگری که در نوجوانی می افتد این است که فراگیری زبان در نوجوانی دیرتر رخ میدهد . خانواده وابسته به نوجوان میشود. بنابراین نوجوان با خودش و مشکلاتی که دارد و یک خانواده هم که به او وابسته است برای انجام کارهایشان از جمله تماس ها و فرستادن ایمیل و دیگر کارها و اینجاست که یک نوجوان 14 ساله مجبور میشود مسئول یک خانواده شود. نوجوان بجز فشارهایی که خودش دارد باید یک فشار مضاعف دیگر که از طرف خانواده است تحمل کند. اگر سنین پایین تر برای مهاجرت اتخاب کنیم خانواده فرصت بیشتری دارد برای خودشان که سازگار شوند با ساختار جدیدی که وارد آن شده اند.

 

یکی از مشکلاتی که خانواده ها دارند باورها و اعتقاداتی است که در کشورهایی دیگر وجود دارد و این تناقض ها برای خانواده سخت است. از نظر فرهنگی بخصوص در سنین نوجوانی و جوانی این بحران وجود دارد.

چه راهکارهایی میتوانید بدهید برای قبل از مهاجرت و بعد از مهاجرت به خصوص در سال اول مهاجرت؟

یک مسئله ای که وجود دارد و آن این است که والدین باید از یک قدرت لازم برخوردار باشند برای اینکه فرزندانشان بتوانند آنها را به عنوان اسطوره بپذیرند و بتوانند ارزشهای آن اسطوره را برای خودشان بگیرند. اگر والدین واجد چنین مهارتی نباشند اتفاقی که می افتد این است که فرد اسطوره خود را بیرون از خانواده انتخاب میکند. گاهی حتی ارزشهایی را انتخاب میکنند که ضد ارزشهای خانواده باشد. در اینجا ارتباط مابین آنها خیلی مهم است. یعنی آنچه که برای یک خانواده مهم است چطور باید ارتباط خود را شکل دهد و اینکه هرم قدرت خانواده چگونه شکل گرفته است مهم است. اگر یک نوجوان در راس هرم قدرت قرار داشته باشد جایی که پدر و مادر باید باشند. در مهاجرت گاهی مناسبات قدرت جابه جا میشود. مثلا یک خانم در جایی که مرد قدرت بیشتری داشته با مهاجرت قدرت بیشتری بدست می آورد. بنابراین مناسبات قدرت در اینجا فرق میکند. در اینجا شاید خانم از لحاظ مالی وارد ساختار درآمد زایی شود. اینجا هم مناسبات قدرت تغییر میکند. از لحاظ زبانی هم کودک دچار این مشکل میشود یعنی خانواده دچار مشکل میشود و یکسری قدرت  به فرد داده میشود. وقتی هرم قدرت تغییر میکند و این کودک یا نوجوان در راس قدرت قرار میگیرد اتوماتیک دیگر شما را به عنوان اسطوره خود قبول ندارد وقتی اسطوره از خانواده خارج میشود، دیگران اسطوره شخص میشوند. خانواده از مداری که باید حول آن بچرخد خارج میشود و در مدار دیگری قرار میگیرد. اینجاست که ارتباط خیلی پایین می آید چطور باید ارتباط خود را حفظ کرد از قبل این ارتباط چگونه بوده و چطور باید این ارتباط شکل بگیرد. باید مهارت آن را یاد بگیرند. ما یکسری چیزهایی داریم که مهارت است و یکسری چیزهای دیگر ویژگی است مثل رنگ چشم ما یک ویژگی است نمیتوانیم تغییر دهیم ولی میتوانیم مهارتهای خود را تغییر بدهیم. اگر ارتباط من با همسرم خوب نیست میتوانم آن را یاد بگیرم. این که ما میخواهیم در جای دیگری یک جزیره تشکیل بدهیم که در وسط دریایی با فرهنگ دیگر است بخواهیم فرهنگ خودمان کار کنیم کار سخت میشود و انرژی زیادی از خانواده میگیرد.

چه راهکاری دارید برای نگاه تبعیض آمیز یا نژاد پرستانه و در لول پایین تر نگاه نه چندان خوبی که در مهاجرت به کودکان میشود؟

طبیعتا شما وقتی وارد یک محیط جدیدی میشوید آن محیط به شما یک گارد و مقاومتی نشان میدهد. و به طور اتوماتیک به ما اعلان میکند که فردی که من نمیشناسم برای من یک خطر است. وقتی شما حتی از یک منطقه به منطقه دیگر میروید اول باید افراد آن منطقه شما را شناسایی کنند و تا زمانیکه این شناسایی اتفاق نیفتاده است نمی تواند انتظار داشته باشد که آنها ما را قبول کنند. مگر اینکه من برای آنها این پیام را بدهم که من برای شما خطری ندارم. وقتی شخصی وارد یک محیط جدید میشود یکی از کارهایی که باید انجام بدهد باید خودش را به آن افراد معرفی کند. برقراری ارتباط با افرادی که ما وارد آنجا میشویم کمک میکند که این ترس ناشی از ورود یک فرد غریبه به گروه کم شود و احساس امنیت کنند.بنابراین وقتی یک فرد وارد یک منطقه میشود بهتر است که خود را به افراد آنجا معرفی کند و ارتباط برقرار کند. مثل کسی که وارد یک اداره میشود و برای او جلسه معارفه گذاشته میشود. مثلا در مدارس که معلم شاگرد جدید را به همه معرفی میکند معمولا در مدارس بچه ها مشکل کمتری نسبت به بیرون دارند.

به نظر شما بچه ها را به مدارس فارسی زبان بفرستیم یا ترک زبان ؟ با توجه به اینکه شاید مدارس فارسی هم گاهی دور از منزل باشد و خانواده نتواند بچه ها را به آن مدارس بفرستند؟

این موضوع در خانواده های مختلف فرق میکند. بسته به خیلی چیزها مثل اعتماد بنفس کودک و ترس کودک و غیره میباشد. اینکه کودک یا نوجوان چقدر در یک خانواده بسته بوده است و وارد یک محیط باز شده باشد برایش سخت خواهد بود. بعضی از بچه ها به لحاظ ژنتیکی میزان مقاومت آنها بالا است. یعنی برای آنها سختر است نسبت به یک محیط دیگر خود را بازتر کنند و همین مسئله باعث میشود اعتماد بنفس آنها پایین بیایید. بعضی وقتها آنها نیاز به مشاوره دارند باید آنها بررسی شوند و ببینیم با رفتن پیش مشاور مشکلشان برطرف میشود یا نه. تعداد کودکان کمی هستند که به مدارس با زبان خودشان میروند. چون بچه ها خیلی زود با محیط سازگار میشوند مگر یک کودک که خاص باشد یا یک کودک که سطح اضطراب بالایی داشته باشد که اول باید مشکلات پایه ای او را حل کرد. چیزی که خیلی مهم است برخی از آمارها نشان میدهد که تا 72 درصد افراد مهاجر در خانه خود به زبان مادری صحبت میکنند. طبیعتا این افراد اگر بخواهند تسلط بیشتری در زبان داشته باشند باید در6 ماه تا یکسال اول باید در خانه به زبان همان منطقه صحبت کنند تا مهارت زبانی آنها بیشتر شود با دیدن فیلم ها و خواندن داستانهای به زبان همان کشور. یک بام و دو هوا نمیشود. وقتی مهاجرت میکنید باید سازگاری ایجاد کنید. در مهاجرت شما باید یک چیزهایی از دست بدهید و یکسری چیزها بدست آورید. هیچ راهی ندارید وقتی وارد انتخاب مهاجرت میشوید باید یکسری چیزها از دست بدهید. همیشه باید بدانید این بده بستان چیست و آگاهی داشته باشید. و اتفاق دیگری که در اینجا رخ میدهد این است که من الان صرفا با زبان نمیتوانم فرهنگ خودم را حفظ کنم. ما و شما هردو زبان و فرهنگمان ایرانی است و اگر با زبان ترکی در مورد برج میلاد صحبت کنیم همدیگر را میفهمیم یعنی این زبان نیست این فرهنگ زبانی است. یعنی شما فکر میکنید اگر با یک زبان دیگر صحبت کردید به زبان و فرهنگ ایرانی پشت کرده اید. شما در هر کجا اگر به هر زبانی در خانه صحبت کنید باز با فرهنگ خودتان با یک زبان دیگر صحبت میکنید و پشت کردن به فرهنگ نیست. یکی از پیشنهاد هایی که در خیلی از پژوهشها وجود دارد این است آن خانواده هایی که در خانه بخصوص یکسال اول باید با زبان همان کشور و با تلوزیون و کتاب داستان های کودکان شروع کنند تا با فرهنگ آنها آشنا شوند. این احساس غربت به این علت است که شما بسیاری از جرئیات آن فرهنگ آشنایی ندارند. من امروز در تهران میتوانم بروم کنار یک سوپری یا یک تاکسی و سر صحبت را باز کنم چون میدانم باید راجع به چه موضوعی صحبت کنم. ولی در یک کشور دیگر چون آشنایی ندارم نمیدانم چگونه و در مورد چه چیزی صحبت کنم. من باید یاد بگیرم وقتی میخواهم مثلا با یک فروشنده ارتباط برقرار کنیم چگونه باید شروع کنم اینها همه در داستانها میشود پیدا کرد.

 

یک مشکلی که در یک سال اخیر در مورد ارز و مشکلات اقامتی که بوجود آمد خیلی ها مجبور شدند به ایران برگردند. با توجه به اینکه بچه ها چند سال در اینجا به مدارس ترک زبان رفته و تحصیل کرده اند عملا آنها میگویند برنمیگردند و نمیخواهند از این مکان و این جو خارج شوند و یک بحران ایجاد شده است و بعد از برگشت دچار افسردگی میشوند

در صورتی که یک خانوده مجبور به بازگشت باشد باید چه اقداماتی انجام دهد تا بچه ها ضربه نخورند یا کمتر بخورند؟

کسانیکه مهاجرت کرده اند مخصوصا اگر مجبور به مهاجرت شده اند وقتی جبر در یک سیستمی باشد احساس ارزشمندی و به تبع آن احساس رضایتمندی فرد پایین می آید. فردی که انتخاب نکرده برود و مجبور به برگشت است در اینجا هم احساس ارزشمندی و رضایتمندی پایین می آید. اگر کودک باشد به علت انعطاف پذیرتر بودن مشکل کمتری است ولی اگر نوجوان باشد آن خانواده هرگز نمی تواند به تنهایی به او کمک کنند،به علت اینکه ارتباط زیادی گرفته و دوستانی پیدا کرده است خیلی سخت است ترک کردن برای او و مشکلات زیادی بر میخورند ولی میتوان به آنها کمک کرد. خانواده ها نباید فکر کنند که خودشان به تنهایی همه مشکلات را باید حل کنند. یک مشاوره یا کمک گرفتن از یک شخص می تواند به آنها کمک کند که بتوانند از این بحران عبور کنند. یکی از مشکلاتی که در خانواده چه در مهاجرت و چه کسانیکه مجبور شدند برگردند این است که فکر میکنند خودشان به تنهایی باید مشکل را حل کنند. ما در یک اجتماع زندگی میکنیم و باید به همدیگر کمک کنیم. در اینجا اگر فرد فکر کند که یک شخص هست که بتواند به آنها کمک کند تاب آوری بیشتری خواهد داشت. در یک پژوهش می خواستند مسئله تاب آوری را ببینند چقدر آدمها در چه مواردی تاب آوری بیشتری دارند دراین پژوهش تعدادی صندلی که برق به آن وصل شده بود به یکسری از افراد گفته شد که صندلی شما یک دکمه دارد و هر وقت نتوانستین تحمل کنید کلید را بزنید و به گروه دیگر گفته شد هیچ دکمه ای وجود ندارد هروقت نتوانستین بلند شوید در این پژوهش به افرادی که گفته بودند دکمه روی صندلی است تاب آوری بیشتری داشتند.

خانواده ها در دنیایی مدرن که پیچیده است وقتی خصوصا وارد یک ساختار جدید میشوند نیاز دارند که این دکمه را داشته باشند و شاید امروز دکمه روانشناسی و دنیای مشاوره برای همین ساخته شده است. یک دکمه است که کنارشان وقتی با مشکل مواجه میشوند از آن استفاده کنند. آنها تخصصشان این است که نگاه شما را به موضوع عوض کنند شاید خیلی وقتها شما با تغییر یک نگاه رابطه شما بهتر میشود. مولانا یک شعر دارد که میگویید پیش چشمت داشتی شیشه کبود زان سبب عالم کبودت مینمود. یعنی خیلی وقتها یک درمانگر تنها کاری که میکند اینکه عینکی که به چشم زده را برمیدارد و نگاه او را تغییر میدهد. وقتی یک کشور من را دیپورت کرده یا ما نتوانستیم بمانیم به علت شرایط مالی نگاه ما به آن مثل یک شکست است. و اینکه به بن بست خورده و با افکار خودکشی و اینکه دیگر نمیتواند رشد کند و میگویید زندگی من نابود شده است ولی یک روانگر با یک تغییر نگاه میتواند به آنها کمک کند تا مشکلشان را حل کند.

 

نکته پایانی: فقط نگاه ما است که جایی را متفاوت میکند بنابراین کسی که میخواهد مهاجرت کند به نظر من اول نگاه را تصحیح کند و بداند دنبال چه چیزی میگردد حتی فردی که مهاجرت کرده شاید نگاه او درست نبوده یعنی من از اصفهان به تهران مهاجرت کرده ام که در تهران بتوانم با سرعت 200 تا رانندگی کنم این نگاه من است که مشکل دارد. این که من در اصفهان نمیتوانم با سرعت 200 تا رانندگی کنم در تهران هم نمی توانم و این مشکل از نگاه ماست که باید تصحیح شود. این فرد نیاز به مهاجرت ندارد اول باید ببیند تصوری که دارد چقدر با واقعیت تطابق دارد بعد مهاجرت کند. و در نهایت فرهنگی که ما ایرانی ها با آن در غربت و مهاجرت مشکل داریم این است که از همدیگر فرار میکنیم و نمی توانیم با هم ارتباط برقرار کنیم از همدیگر حتما انتظار چیزی داریم. ما باید برای خودمان یک مرز در نظر بگیرم و بگوییم من به خواسته شما جواب رد میدهم ولی دوستیمان برقرار است. اگر انتظارات خودمان از دیگران پایین بیاوریم میتوانیم در ارتباطات در مهاجرت که نقش دکمه را دارد و به تاب آوری ما کمک میکند. بیشترین ترس ایرانی ها از کنار هم قرار گرفتن ترس از درخواست های مالی است. اگر بحث مالی بین آنها نباشد میتوانند ارتباط خوبی بگیرند.

دیدگاهتان را بنویسید